ایل سرخی از شش طایفه به نامهای : 1) ناصرو 2) بیگی 3) جبارزار 4) جیحون 5) شکره 6) دهدار تشکیل شده که هر کدام از طایفه ها خود دارای تیره های مختلفی نیز میباشند . پس از اینکه قدرت حاکمان محلی کوهمره رو به افول گذاشت سرخی ها به قدرت بی چون و چرای کوهمره تبدیل شدند و در ابتدا افرادی از طایفه جبارزار به نامهای ملا علی محمد و ملا غلامرضا و کربلایی گل محمد (1230- 1290ش ) چرخه سیاسی ایل سرخی را بدست گرفتند اما فشار مضاعف بزرگان جبارزار  باعث طغیان فردی بنام شهباز میشود که نتیجتا با ترفند های مختلف شهبار ناصرو آنها را از بین میبرد وخود بر اریکه قدرت مینشیند .

 طایفه جبارزار که در نابودی بزرگان طایفه خود ملا شهباز ناصرو (ملا  محترمانه ترین لقب در ایل سرخی است که برای احترام به اشخاص بزرگ  و متنفذ استفاده می شود ) را مقصر می دانستند و در پی موقعیت مناسبی برای تلافی وجبران انچه بر بزرگان ایل و طایفه رفته  بود, بودند .

 از طرفی اختلافاتی که بین طایفه ناصرو و بیگی(طی حکومت رضا شاه که استعمال القاب خان و بیگ  ممنوع بود طایفه بیگی با تلفظ bag به بگی با تلفظ bog تغییر یافت )که در جریان بود و خصومت هایی که بین ملا شهباز و مهدی پسر میر شکار غلام از طایفه بیگی وجود داشته باعث می شود که طایفه جبار زار برای انتقام جویی از کلانتر , ملا شهباز , با طایفه بیگی هم پیمان شوند .

 اما برای این که بدانیم خصومت بین ملا شهباز و مهدی  از کجا سر چشمه میگیرد باید توضیحاتی داده شود , در ایلات وعشایر در روز عید نوروز بزرگان طوایف با پیشکش هایی خدمت کلانتر میرسیدند و سال جدید را به او تبریک می گفتند , میر شکار غلام کدخدای طایفه بیگی و از ریش سفیدان سرخی  بود پسرش مهدی را با تنی چند از افراد طایفه و با سوغاتی در خورکلانتر برای تبریک سال نو به منزل ملا شهباز روانه میکند اما کلانتر با بی میلی تمام با مهمانانش , رفتاری سرد می کند .

ملا شهباز که از قدرت روز افزون مهدی  خبر داشته به قصد اینکه غرور او را بشکند دستور دستگیری او و همراهانش را میدهد و بدین وسیله چند روزی مهدی در حبس ملا شهباز به سرمی برد تا با پا در میانی بزرگان و ریش سفیدان ایل مهدی از بندکلانتر رها می شود. مهدی که به دلیل این رفتار کلانتر کینه ی او را به دل گرفته بود در پی موقعیتی مناسب بود تا جبران بی احترامی که به او شده بود بکند . از طرف دیگر بزرگان ایل ملا شهباز را به باد سرزنش گرفتند که مهدی, جوانی جویای نام است و در پی انتقام جویی می باشد و باید کدورتها زدوده شودتا کار به جای باریک نکشد, در نهایت با اسرار بزرگان ایل ملاشهباز  به همراه پسرش و پنچ تن دیگر برای دلجوی از مهدی و رفع کدورت ها به منزل میرشکار غلام در نزدیکی روستا ی میگلی می آید  .

با خبر شدن مهدی از آمدن کلانتر باعث شد تا او با افراد طایفه جبار زار همداستان شده و توطئه دستگیری کلانتر را بچینند .در نهایت طبق توافقی که از قبل بین مهدی و محمد صادق جبارزار شده بود که هدف دستگیری و حبس کردن کلانتر باشد , محمد صادق و افراد طایفه اش پیش دستی میکنند و ملا شهباز و پسرش محمد و چند تن دیگر از همراهانش را به قتل میرسانند , این اتفاق در اسفند ماه 1295 شمسی رخ میدهد .

 

منبع:

1)مصاحبه با ریش سفیدان و افراد کهنسال کوهمره سرخی

2)کتاب گله زن ها از جهانگیر صادقی دهدار